شنبه 16 فروردين 1393برچسب:, :: 18:9 :: نويسنده : mar♡jan
رشک می برم نظرات شما عزیزان: ز تــــو چه پنهان ، عهــــد داشتن قشنگــــه حتی تعلق داشتن ... !! خدایا از اینكه دیگران مرا نمیبینن و لهم میكنن خسته شدم! ازاینكه نمیفهمن با حرفهایشان چقدر آزارم میدهند خسته شدم! از اینكه عشق معشوقی ظالم و مغرور باشم خسته شدم ! خسته شدم از بس سنگ صبور درد دیگران بودم ! پس كی به من میگویند درد تو چیست ؟! پس كی میپرسند حال تو چطور است ؟! كی میخواهند بدانند در این دل پرآشوبم چه میگذرد ... پاسخ:الهی فدات شم اجی.......
هه
زدم به خط بی کسی خورده ب تکرار دلم میخوام غمه نبودشو به تیغ انکار بدم ...........
ساعت19:47---24 فروردين 1393
دیگر تو را با گل مقایسه نمیکنم دیگر تو را به هنگام باران نگاه نمیکنم دیگر دنیا را بدون تو ادا نمیکنم....عشق نازم!تو رو توی همه گلها میبینم تو رو تو تمام قطرات بارون میبینم تو همه خیال منی تو همه زندگی منی بدون هیچ کم و کاستی مرجانکم................
پاسخ:عشق من چی میتونم بگم....... ................
ساعت19:43---24 فروردين 1393
وقتی که شعر دیگه نمیتونه تو رو بسراید
من به سکوت خود فرو می روم ........شاید عزیزکم شاید بتونم تو رو در هوای مه الود نمناکم پیدا کنم مرجان......................... پاسخ:عزیزم............ آریا
ساعت19:40---24 فروردين 1393
رنگ وبلاگت صدای آهنگش هنوز تو گوشم زمزمه میکند عزیزدلم............ آریا
ساعت19:38---24 فروردين 1393
عشق من آه چقد دلم واست تنگ شده بود ...............گل نازم
پاسخ:نبض احساس منم دلتنگت بود عشقم...
دنیای دستها از هر دنیایی بی وفاتر است
دستهایت را می گیرند گرفتار عادت ک شدی همان دستها را برایت تکان می دهند ...! نازکیجا
ساعت17:46---21 فروردين 1393
سلام اجی جونم خوبی خوشی سلامتی سال نومیارک.ایشالا که سال خوبی داشته باشی وبلاگتم که مثل همیشه قشنگوعالیه
برات توسال جدیدارزوی موفقیت بیشترمیکنم اجی
چه تلخ است
علاقه ای که عادت شود عادتی که باور شود باوری که خاطره شود وخاطره ای که درد شود...!
سلام آبجي
چه عجب آپيدي خوبي؟ خوشي ؟ در سلامتي كامل به سر مي بري ؟ هو؟ اين متن از خودت بود ؟؟؟ راستش خوشم نيومد من ميگم متن يا بايد وزن داشته باشه و بشه شعر يا نداشته باشه و بشه نثر اين حس عاشقانه و حس شاعري و اينا رو دوست ندارم (موج نو) ولي اين نظر من و نظر بقيه محترم تر از من يا علي پاسخ:سلام داش رضا..نه مطلب از خودم نبود.ولی با حس اون لحظه من جور بود گذاشتمش دیه.شرمنده باب طبع نبود. دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟ مهمان با مهربانی جواب داد:بله. دخترک دویید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن در بین اونا یک عروسک باربی هم بود. مهمان از دخترک پرسید کودومشو بیشتر از همه دوست داری؟ ... و پیش خودش فکر کرد:حتما باربی. دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم. مهمان با کنجکاوی پرسید:این که زیاد خوشگل نیست. دخترک جواب داد: آخه اگه منم دوسش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه،اونوقت دلش میشکنه ... پاسخ:عزیزم خیلی زیبا بود. واقعا ازت ممنونم.....
وقتی از دنیا و آدماش خسته و نا امید شدی
برو کوه و داد بکش آیا امیدی هست؟ اون وقت این جواب رو میشنوی: هست، هست، هست
ساده هستم
ساده می بینم ساده می پندارم زندگی را نمیدانستم جرم می دانند سادگی را سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم ساده می مانم... ساده میمیرم... اما... ترک نمی گویم پاکی این سادگی را ...
سخت است حرفت را نفهمند,
سخت تر این است که حرفت رااشتباهی بفهمند, حالا میفهمم که خدا چه زجری میکشد وقتی این همه آدم حرفش را نفهمیده اند هیچ ,اشتباهی هم فهمیده اند
هرگز اين چهار چيز را در زندگيت نشكن
اعتماد ، قول ، رابطه و قلب ؛ زيرا اينها وقتي مي شكنند صدا ندارند ، اما درد بسياري دارند .
آدمــــــا گاهی لازمه چند وقــت
کرکره شونو بکشن پاییـــن یه پارچـــه سیـاه بزنن درش و بنـویسن: کسی نمـــــــرده فقط دلـــــــــم گرفتــــــه…!
صبر کن سهراب! آری… تو راست می گویی آسمان مال من است پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین،مالِ من است! اما سهراب تو قضاوت کن، بر دل سنگ زمین جای من است؟! من نمی دانم که چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست… صبر کن سهراب! قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
|